ای ماه مرا رخصت تنهایی ده
اگرم نیست توان شانه کِشم موی تو را
روم و با نفس باد صبا مست کنم
دستی از جنس نوازش به سر سیب کشم
بوسه بر گونه‌ی گلگون گل سرخ زنم 
تا خاطرِ تو
از سر دیوانه‌ی من بگریزد
یک خاکستری از جنس ذهول
بر لحظه‌ی دلدادگی ام بنشیند
اما تقدیر
نگاه من و زلف تو را، گرهی کور زده
یک مستی پر درد
باران از عطر گیسوی تو در شامّه ام آورده
ای کاش کسی
به سرت چادر ظلمت بکشد
از حافظه ی چشمانم
لبخند شکرریز تو را هم ببرد